آنکه مست آمد و دستى به دل ما زد و رفت ، دراین خانه ندانم به چه سودا زد و رفت ،
خواست تنهایى ما را به رخ ما بکشد تنه اى بر در این خانه تنها زد و رفت.
.
.
.
دلم به بهانه همیشگی گریست بگذار بگرید و بداند هر آنچه خواست هیچوقت نیست
.
.
.
از گلچین امیدهایت چتری برایم بفرست که خیس دلتنگیت نباشم!