مردی در کنار جاده ، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت .
چون گوشش سنگین بود ، رادیو نداشت ، چشمش هم ضعیف بود ، بنابراین روزنامه هم نمی خواند . او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود . خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند .
کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد . وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد ...
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
2 | 87 | mohsenporali |
![]() |
1 | 127 | mohsenporali |
![]() |
1 | 67 | mohsenporali |
![]() |
1 | 570 | mohsenporali |
![]() |
1 | 255 | elhamrezaii1369 |
![]() |
0 | 21 | amir14364 |
![]() |
0 | 43 | reyhanehseo82 |