loading...

سایت تفریحی وسرگرمی آسیافان

-" رانندگی بلدم. راننده خندید : "خیلی وقت بیکاری؟ " گفتم: " آره،" بغل دستیم گفت : " نمی زارن، آژانس و می گم. "راننده گفت :" آشناست" بغل دستیم گفت : &quo

آخرین ارسال های انجمن

بازگشت پدر

naser بازدید : 1336 یکشنبه 03 اردیبهشت 1391 : 11:38 ق.ظ نظرات (1)

خفه کرد اینقدر زنگ خونه رو زد. شلوارمو پوشیدم و رفتم جلوی در . بازم اخطاریه برای بابا. پرتشون کردم روی میز وسط اتاق.
بلوزمو پوشیدم ، کتری رو گذاشتم روی گاز. تا ساعت دوازده داشتم تو روزنامه ها دنبال کار می گشتم.صدای تلفن اومد. سینا بود ، آدرس یه آژانس و داد گفت شاید برادرش یه کارایی بتونه برام بکنه.
حاضر شدم. از خونه زدم بیرون .یه شخصی نگه داشت.یه مسافتی رو رفتیم باید سوار یه ماشن دیگه می شدم.عقب نشستم از تو جیبم پول در آوردم و دادم راننده. آدرس آژانس و بهش دادم گفت :" می خوای کار کنی؟ " گفتم : "آره."
- چرا شخصی کار نمی کنی؟
-" ماشین ندارم "
-پس آشناست"
گفتم : می شه
گفت " گواهینامه که داری؟

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • موضوعات

  • سرگرمی
  • آرایش وزیبایی
  • فرهنگ وهنر
  • آشپزی وتغذیه
  • روانشناسی
  • زندگی زناشویی
  • بازار
  • سلامت
  • کامپیوتر واینترنت
  • تصاویر
  • دنیای مد
  • آهنگ
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1600
  • کل نظرات : 504
  • افراد آنلاین : 130
  • تعداد اعضا : 2118
  • آی پی امروز : 377
  • آی پی دیروز : 379
  • بازدید امروز : 888
  • باردید دیروز : 686
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,574
  • بازدید ماه : 1,574
  • بازدید سال : 300,131
  • بازدید کلی : 7,379,824