3gg
ارسالها : | 60 |
عضويت : | 18 /11 /1390 |
محل زندگي : | ghaemshahr |
سن : | 18 |
تشکر شده : | 40 |
|
یک سرنوشت عبرت انگیز
مردی با خانواده خود مشغول خوردن غذا بودند.غذای آنها مرغ بریان شده ای بود که در سفره قرار داشت.در میان غذا خوردن فقیری در خانه آمد و اظهار گرسنگی کرد.آن مرد بر فقیر فریاد زد و او را از در خانه دور کرد.دیری نگذشت که خود فقیر شد و امکانات زندگی از او گرفته شد و از شدت فقر و پریشانی از همسر خود جدا گردید و همسرش با مرد دیگری ازدواج کرد. روزی آن زن با شوهرخود غذا می خورد و اتفاقا غذای آنها مرغ بود که ناگاه فقیری در خانه آنها آمد و اظهار گرسنگی کرد.مرد به همسرش گفت:مقداری نان و مرغ به فقیر بدهد. وقتی زن به درب منزل رفت مشاهده کرد فقیری که درب خانه است همان شوهر اول اوست از دیدن این واقعه گریه کرد وبرگشت.شوهرش دلیل گریه را از او سوال کرد. زن گفت:این فقیر شوهر اول من بود وقصه خود که با او غذا می خورد وفقیری را از درب خانه دور کرد را برای او نقل کرد. شوهرش گفت:به خدا سوگند آن فقیری که رد کرد من بودم و بر سر من فریاد کشید!!!! منتخب التواریخ.ص40
|
|
چهارشنبه 09 فروردین 1391 - 18:15 |
|