smg
ارسالها : | 85 |
عضويت : | 16 /12 /1390 |
محل زندگي : | shahrekord |
سن : | 28 |
یاهو : | hsmg.2020@yahoo.com |
تشکر شده : | 56 |
|
واااااااااااااااااااااااو اينجا رو بيبين .....
اگر پرگویی می کنم ایرادی ندارد، حرف زدن خود نوعی از سرگرمی است. به شوخی، شخصی است که به تمیزی بدن و جامه اش بی اعتناست. همانند: روزی کس را، کس نخورد. براثر گفتگو وجنجال سخن کسی قطع شدن، از ادامه صحبت بازماندن. به چشم بد نگاه کردن، از نظر عوام چشم زخم بودن. به شوخی، در کارها شتاب وعجله میکند همانند: معامله نقدی بوی مشک میدهد. نزن در کسی را تا نزنند درت را: همانند: چو بد کردی مباش ایمن ز افات نشترش بزنی خونش درنمی اید در نهایت خشم و عصابیت است، سخت آشفته است. شخصی را به منظور خاصی مطیع و رام خود کردن آرام آرام و به ملایمت کار خود را به ضرر دیگری فیصله دادن من وظیفه خودم را به خوبی انجام میدهم وکاری به بد و خوب بعدش ندارم. برای پیشرفت امر خود تدبیری به کار بردن، با هر حیله بر حریف غالب شدن. برتری حریف خود را می داند و جرئت مقابله با او را ندارد. ضرر را از هر کجا جلویش را بگیری منفعت است آدم عاقل همینکه فهمید راهی را به اشتباهی رفته، برمی گردد. کاری مخصوص زنان، عشوه گری کردن بیقرار شدن ، آرام خود از دست دادن. پنهان داشتن موضوعی که همه می دانند، پنهانکاری کردن پشتیبانی از کسی کردن، از کسی حمایت و طرفداری کردن راز نهان کسی آشکار شدن، رسوا شده است بدون مطالعه و نسنجیده دست به کاری زدن طوق لعنت برگردن کسی افتادن: گرفتار زحمت و دردسر شدن، دچار همسر بد رفتار و بد اخلاق شدن از ادامه کمک به کسی خود را رها ساختن طمع زیاد مایه جوانمرگی است: ادم طمع پیشه غالبا جان خود را به خطر می اندازد آدم تنومند شوریده و احمق، همانند: غول بی شاخ و دم. معروف و مشهور نزد همه، همه کس او را می شناسد. کسی که از هیچ نوع خوردنی رو گردان نیست، هر چه پیشش ببیند بدون اکراه و با اشتهای تمام می خورد مقابل دست و دلبازی ، خست و پستی به خرج دادن بر اثر تکرار خواهش و تمنا آبرویش ریخته شده و شرم نمی کند. گذر پوست به دباغخانه می افتد: هر کسی سرانجام به نتیجه اعمال خود میرسد، بالاخره روزی بهم میرسیم. گاهی به نعل و گاهی به میخ زدن : ضمن صبحت و گفتگو کنایه زدن ، همانند : از این شاخ به آن شاخ پریدن افسوس گذشته را نباید خورد ، همانند : تقویم پارسالی به کار نمی خورد. بخشیده را پس نمی گیرند، بر آنچه بخشیدی چشم طمع نداشته باش. گربه آمد و آن دنبه را برد: باید بجنبی و چاره کار خود کنی و گرنه ر نود از تو جلو می افتند. گربه را دم حجله باید کشت: از آغاز هر کاری باید محکم کاری کرد. گر تو بهتر می زنی بستان بزن: اگر فقط ادعا نمی کنی چرا کنار گود نشسته ای چاله چوله چيزي را پر كردن: نواقص را برطرف كردن ، قرضها را پرداخت كردن. چاقو دسته خودش را نمي برد: هيچ آدم عاقلي به خودش زيان نمي زند، خويشاوند به خودي آزار نميرساند. محترم بودن خانه و زندگي هركس، اختيار زندگي و محدوده خود را داشتن پي و پايه چيزي را محكم و استوار كردن ، محكم كاري كردن ترك كسي را براي هميشه گفتن، يكباره از چيزي چشم پوشيدن چاه كن هميشه در ته چاه است: هر بدي و ظلم به ديگران در پايان گريبانگير خود آدم ميشود. همانند: چه مكن بهركسي،اول خودت دوم كسي. رقابت كردن با ديگران ، هم طرازي نمودن با اطرافيان دندش نرم ميخواست چنين كاري نكند، از تعجب چشمها را گشاد كردن. از همه جا آگاه بودن، درجريان امور قرار داشتن، آدم با تجربه و فهميده از هيچ جا و هيچ چيز باخبر نبودن، چيزي نياموخته و بي تجربه به هيچ چيز اعتنايي ندارد، اختيار نفس خود را دارد سر موافقت داشتن - مطیع شدن رگ خواب کسی را به دست آوردن: نقطه ضعف پیدا کردن- کسی را تابع اراده خود کردن از شدت خشم دست به کارهای نامعقول و غیر طبیعی زدن حس شهامت و جسارتش تحریک شد. از شدت شرمندگی رنگ به صورت آوردن- تغییر رنگ رخسار مرتب و آماده بودن - سرسازش داشتن روبرو بودن به از پهلو بود: لذت هم صحبتی دو نفر و برخورداری از دیدن یکدیگر بیشتر و بهتر است مواجهه دادن دو نفر برای کشف مطلبی در پیشرفت کار خود از حجب و حیای کسی استفاده کردن روده بزرگه روده کوچیکه را خورد: از شدت گرسنگی بیتاب شده - سروصدای شکم گرسنه درآمده یکریز حرف زدن - پرگویی و وراجی کردن هرروز برای خود به تلاشی جداگانه نیاز دارد در امور و یا کارهای که احتمال شکست و زیان است وارد شدن رو که بدهی آستر هم می خواهد: از خوشرویی و مهربانی کسی بهره جویی کردن روغن چراغی ریخته وقف امامزاده : منت گذاشتن خشک و خالی و بی خاصیت میخ دوز شدن (میخکوب شدن): محکم در جای خود ماندن، بشدت مات و مبهوت شدن. میخ دو شاخ برزمین فرو نرود: با دوئیت و نفاق کاری از پیش نمیرود و منافع مشترک را از بین میبرد. اساس کارش استوار است، پشتیبانش پر زور و قوی است. کسی که قد کوتاه و پستی دارد، آدم قد کوتاه میخواهد از آب بگذرد و پایش هم تر نشود: در پی سودجودیی می افتد ولی کمترین زحمت و خرجی را متحمل نیست. میخواهی عزیز شوی یا دور شو یا کور شو: همانند: آب که در گودال بماند می گندد، دوری و دوستی. فرصت کار و فعالیت به کسی دادن ، ا جازه زور آمایی دادن. به هر عملی دست زدن، خود را مصون از دیگران دانستن. نامه نگاری که در نگارش هر مطلب تابع دیگری است و از خود اراده ندارد. میرود از آسمان شوربا بیاورد: بسیار بلند قامت است ، روز بروز بلندتر میشود. نویسنده کم مایه و بی سوادی است. همانند: دشمنی آهسته بزن ندارد. آدمی با لباسهای جلف و قیمتی، لوس و خودخواه و بیکاره کاسه چه کنم در دست داشتن: دچار درماندگی و سرگردانی بودن، همیشه از بخت خود شاکی بودن. کاسه و کوزه را سرکسی شکستن: دق دلی خود را به سرکسی خالی کردن. کاسه و کوزه کسی را بهم زدن: وسایل زندگی کسی را بهم زدن، سبب آزار و اذیت کسی شدن کاسه همان کاسه است و آش همان آش: چیزی تغییر نیافته و کارها برهمان منوال پیشین است. اگر می دانستم نتیجه کار اینطور است هرگز نمی رفتم. به شوخی، خودت تنها اینقدر لوس و بی مزه بودی. به دلسوزی بیش از اندازه تظاهر کردن کاسه ای زیر نیم کاسه بودن: سری در پشت پرده وجود داشتن، راز مهمی در کار بودن زیرا به اندک سودا و خرید و فروشی قانع است. آن طور هم که تصور کرده ای کار آسانی نیست. مقدمات انجام و اجرای کاری را فراهم کردن در هر کاری باید شرط احتیاط و پیش بینی را فراموش نکرد. دارای ثروت ومال فراوان بودن، همانند: دماغش چاق بودن کاری بکن بهر ثواب ، نه سیخ بسوزد نه کباب: اگر واسطه کار خیری هستی انصاف و عدالت و حق را رعایت کن. یکه خوردن و بسختی پریدن از خواب چراغ هیج کس تا صبح نسوزد: روزهای خوش و خوشبختی های انسان دایمی و پایدار نیست. چراغ پای خودش را روشن نمی کند: همانند: کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد. سخنان بی معنی و بی سروته گفتن ، یاوه گویی کردن بدون تهیه نقشه و مقدمات امر دست به کار شدن. انتظار درست شدن کاری را نداشتن ، باور نکردن نظر پاک باش و حرمت را نگهدار، شتر دیدی ندیدی سخن گفتن از بدیهیات ، صبحت چیزی که شنونده قبلا از آن اطلاع دارد. همان بهتر که نبودی و ندیدی که چقدر تاثرآور بود. تصور انجام کاری یا امری را مشکل دانستن، امید نداشتن میان دعوا حلوا خیر نمی کنند: منتظری در حین دعوا و زد و خورد حرف خوش و خوردنی نثار هم کنند، نتیجه دعوا خسارت و زیان است. میان دعوا اوقات تلخی نکن: به شوخی، چون کسی خشمگین گردد و بنای بد حرفی بگذارد برای آرام کردن و خندانیدن او چنین می گویند. حرف کسی را بریدن، به میان حرف کسی حرف آوردن برای انجام کاری آماده شدن میان دعوا نرخ معین می کند: مقصود خود را در موقعی نامناسب و غیر منتظره بیان داشتن آدم طمعکاری است، در پی سودجویی و استفاده است. سرگردان کار خود بودن ، سرگشته و حیران ماندن ایجاد نفاق و کدروت بین دو نفر
|
|
شنبه 05 فروردین 1391 - 17:07 |
|
تشکر شده: |
|
|
تشکر شده: |
1 کاربر از smg به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
naser72 & |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.